ارسال شده در ۹ / ۹ / ۱۳۸۸ در ساعت ۴ و ۵۴ دقيقه
گفتمش بی تو چه میبایست کرد
عکس رخساره ي ماهش را داد
گفتمش همدم شبهايم کو ؟
گفتمش همدم شبهايم کو ؟
تاري اززلف سياهش راداد ..
وقت رفتن همه روميبوسيد
وقت رفتن همه روميبوسيد
به من ازدور نگاهش راداد ..
يادگاري به همه داد و به من...
يادگاري به همه داد و به من...
انتظار سرراهش را داد
هر وقت دلتنگت ميشم ميام پشت در قلبت هي در ميزنم
پس هر وقت قلبت ميزنه بدون دلم برات تنگ شده
عشق من از یاد مبر
عشق من خاطره عشق من از یاد مبر
یادم ای لاله شعر و سخن از یاد مبر
آن گل یاس سپیدی که بدستم دادی
ای گل یاس سپید چمن از یاد مبر
خاطرات خوش این عشق جنون آسارا
مبر ای بوی خوش یاسمن از یاد مبر
چون ببوسد شب مهتاب گل روی ترا
بوسه ام ای گل مهتاب تن از یاد مبر
آی خدایا
آی خدایا دلم از اختر و ماه تو گرفت
آی خدای دگری خواهم و ماه دگری
نظر از لطف بمن کرد و سراپایم سوخت
آرزو دارم از آن چشم ، نگاه دگری
خانمان سوختم از دل چو کشیدم یک آه
چرخ سوزد بخدا گر کشم آه دگری
ندهی راه که آیم ببرت می ترسم
که جز از مرگ نیابم بتو راه دگری
عاشقی بر سر کوی تو پناه آورده
جز سر کوی تو اش نیست پناه دگری
مهدی
زیبا بود وقابل تامل ، با تشکر
ارسال شده در ۲۰ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۱ و ۳۲ دقیقه