دوستت دارم
شرم از گفتن
حسرت از نگفتن
خاطره های سنگین در عبور
از لحظه های تلخ غم
و چه سخت است رفتن
آغوش آسمانم بدون ماه
در حسرت یک نگاه
که بگویمت
با چشمانم
دوستت دارم
دهان باز و زبان سنگین
چقدر این کلام به بغض فرو برده ام
خواهش دل
تن تب دار
و التماس به زبان سنگین
که بگویمت
دوستت دارم
گام هایت سنگین
زمان نفس .. نفس می زند زیر گامهایت
التماس یک نگاه شدی
که بگویمت
دوستت دارم
چه سخت است یاد ناگفته های زیبا
بجا ماندن یک دل شیدا
عشق در غبار ناپیدا
در حسرت یک کلام آشنا
که بگویمت
دوستت دارم
پس نگاه کن
و گوش بده به من
که بگویمت
دوستت دارم
...