هوای تازه
ارسال شده در ۲۵ / ۹ / ۱۳۸۸ در ساعت ۳ و ۲۷ دقيقه
ای کاش من باشم
میدانم دو چشمانت دلفریب و زیباست
اما نمیدانم شراب نگاه خود را بجام چشمان چه کسی خواهی ریخت
میدانم که لبانت بوسه طلب و هوس آلود است
اما نمی دانم شهد لبانت را چه کسی خواهد چشید
میدانم دستانت چون یاس ، سفید ، و خوش بوست
اما نمی دانم انگشتان زیبایت دست که را خواهد فشرد
میدانم که اندامی هوس بار داری
اما نمی دانم که آغوش هوس انگیز کدام خوشبختی را در خود جای خواهد داد
و باز هم می دانم که از جان بیشتر دوستت دارم
اما نمی دانم که صاحب آن نگاه مست ، آن لبان هوس آلود ، آن دستهای نوازشگر چون یاس ، و آن اندام پر حرارت مستی بخش ، که خواهد بود ؟
بارها آرزو کرده ام که ای کاش من باشم
عظمت عشق
گفت : بمن بگو چقدر دوستم داری
گفتم : ترا به بلندی کوهها و پهنای دریاها
و به زیبائی گلها دوست دارم .
ترا باندازه ی وجودت دوست دارم .
زیرا هیچکس را بدین سان دوست نداشته ام .
با حسرت سری جنباند و گفت :
متاسفم از اینکه نمیتوانم حرفت را قبول نمایم
زیرا قلب کوچک من گنجایش عشق بزرگ تو را ندارد .
ایکاش
ایکاش پیراهنت بودم تا اندام لغزنده ات را لمس میکردم و تو مرا با ذوق در بر میکردی و آنگاه که در آغوشم نبودی بوی دلاویز بدنت با من بود و سرمستم میکرد .
ایکاش بسترت بودم تا در آغوشم جای میگرفتی و من با لذت ترا در خود میفشردم و آنگاه که نزدم نبودی نقشت را در بر داشتم و دلخوش بودم .
با یاد تو ...
با یاد تو خوابیدم در خواب تو را دیدم
از پنجره ام تابید مهتاب تو را دیدم
شادان مژه بگشودم بگریختی از چشمم
از درد فشاندم اشک در آب ترا دیدم
گل جا مانده
دیشب ماه زیباتر از همیشه بود
مثل یک کاسه نقره ای یا همان چهره زیبای تو
قلب شبگردان عاشق پیشه را می لرزاند
همانطور که نسیم بهاری شاخه های زنبق و اطلسی را تکان میدهد
و من بفکر آن کشتزاری که ترا بوسیدم
همان بوسه ای که از شوق مرا کشت و زنده کرد
آری گل زیبائی که دیشب بمن هدیه کردی همانجاست
ولی هدیه دیگر تو در سینه من ، کنار قلب من است ، مطمئن باش .